خرمشهر؛ شهری که ایستاد و روزی که ایمان پیروز شد

خرمشهر، شهری که روزی لبریز از صدای آب و آفتاب بود، با نخل‌هایی بلند قامت و کارون آرامی که در دلش می‌پیچید، ناگهان در آتش فرو رفت. شهری که با خون فرزندانش از نو تعریف شد. و سوم خرداد، روزی شد که این شهر، دوباره قامت راست کرد؛ آزاد و سرافراز.

از خرمشهر تا خونین‌شهر؛ روایت نخل‌های بی‌سر

صبحگاه ۳۱ شهریور ۱۳۵۹، خرمشهر، این شهر مرزی آرام و گرم، با شیهه‌ی تانک‌های دشمن از خواب پرید. حمله‌ی ارتش بعث، خرمشهر را در چشم برهم‌زدنی از شهری سبز به دوزخی سرخ بدل کرد. نخل‌ها یکی‌یکی سرشان بریده شد؛ همان نخل‌هایی که سال‌ها سایه‌شان را بر سر کارگران بندر، ماهی‌گیران اروند و کودکان بازیگوش بازار خرمشهر افکنده بودند.

پل نو، گمرک، مسجد جامع، شلمچه، و خیابان‌های باریک محله‌های کوت‌شیخ و کوی طالقانی شاهد خون شدند؛ شاهد غیرت مردان و زنانی که در همان روزهای نخست، بدون سلاح، فقط با چاقو، کوکتل مولوتوف و بعضاً با دستان خالی، سد راه ارتشی شدند که تا دندان مسلح بود.

مقاومت در بی‌سلاحی؛ جوانان خرمشهر چه کردند؟

آنچه در روایت‌ها کمتر گفته می‌شود، حماسه‌ی مردم بومی خرمشهر است؛ جوانانی که نه آموزش نظامی دیده بودند، نه لباس رزم به تن داشتند. آنها از مساجد، از پشت بام‌ها، از میان خرابه‌ها جنگیدند. نخستین خط دفاع، همین مردمان کوچه‌پس‌کوچه‌ها بودند.

پیرمردی از کوت‌شیخ تعریف می‌کرد: «پسرم سیزده‌ساله بود. دو بطری شیشه‌ای پر از بنزین برداشت و گفت: بابا اجازه بده، این‌جا مرد کم داره.» خرمشهر فقط سنگر خاکی نداشت، دل‌های ستبر داشت. آنجا که نخل سر بریده بود، دل ایستاده بود.

عملیات بیت‌المقدس و بازپس‌گیری شهر خون

در اردیبهشت ۱۳۶۱، عملیات بزرگ بیت‌المقدس با هدف بازپس‌گیری خرمشهر آغاز شد. چهار لشکر از سپاه و ارتش، از جمله گردان‌های دلاور تکاوران ارتش که در همان روزهای نخست جنگ صدها شهید داده بودند، به خط شدند. درگیری‌ها سخت، و مقاومت دشمن شدید بود. ولی ایمان رزمندگان ایرانی، که خود را وارثان مکتب حضرت علی(ع) و آموزه‌های پهلوانی می‌دانستند، از آتش و گلوله فراتر رفت.

در شب‌های عملیات، صدای «یاحسین» بچه‌های گردان کمیل، انصار، فجر و ثارالله، از دل نیزارها و سنگرها بلند بود. گویی هر تکبیرشان، دیو اشغال را عقب می‌نشاند. و سرانجام، در بامداد سوم خرداد، خبر آمد: خرمشهر آزاد شد.

خرمشهر آزاد شد، اما چند نفر ماندند؟

در این آزادی، بیش از ۶،۲۴۳ شهید از میان رزمندگان ارتش، سپاه، بسیج و مردم جان باختند. از گردان‌های تکاوران ارتش، ده‌ها نفر همان روزهای اول جنگ در حوالی اسکله و گمرک به شهادت رسیدند. مسجد جامع، که در روزهای اشغال پر از آوار و خاک بود، دوباره اذان گفت.

در مسجد جامع، پرچم ایران بالا رفت. نه بر بام مسجد، که بر قلب تاریخ. و این پایان نبود؛ آغاز فهم جدیدی بود

خرمشهر آزاد شد، اما زخمش ماند. از خیابان چهل‌متری‌اش جز آوار نمانده بود. صدای زنگ مدرسه‌ی شهید چمران خاموش شده بود. مغازه‌های بازار عرب‌ها سوخته بودند. اما روح ایستادگی در شهر زنده ماند. خرمشهر ماند تا به ما یادآوری کند: وطن را با تفنگ نمی‌سازند، با ایمان و غیرت می‌سازند.

و امروز، هرگاه سوم خرداد از راه می‌رسد، کارون آرام‌تر نمی‌گذرد. نخل‌ها راست‌تر می‌ایستند. مردم خرمشهر، شهرشان را نه فقط با آجر، که با افتخار بازساختند.

خرمشهر آزاد شد، اما همچنان صدای پای شهدا در کوچه‌هایش شنیده می‌شود…

نویسنده: اکرم شعبانی

قبلی «
بعدی »

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

آخرین دیدگاه‌ها

ورزشی

<script src="https://trustseal.e-rasaneh.ir/trustseal.js"></script> <script>eRasaneh_Trustseal(86051, false);</script>