دل نوشته برای تو
ده سال از نبودن ناباورانه وناگهانی ات می گذرد
فیلمهایی که از تو ضبط کردهام را می گذارم،
اشک میریزم و صفحه نمایش را در آغوش میگیرم.
میترسم کسی سر برسد و بگوید که دیوانه شده اما ما فقط دلتنگم.
دلتنگ کسی که پشت و پناهمان بود و من همچنان پنج شنبه به پنج شنبه ریز ریز مثل بارانهای طولانی و بیشتاب ساعتها اشک میریزیم.
اگر کسی اشکهایمان را دید،
به ما می گوید که باید صبر کنیم.
چه میگویند؟ در مرگ تو صبر .
وای برمن به آنها بگویم…
بگویم این عزت الله کریمی بودکه به من صبر را یاد میداد،
و ده سال است که صبوری می کنم پدرم
مارا ببخش که عشق به تو را پنهان کردیم
تا نخواهند دیگران ناراحت شوند
مارا ببخش که دلتنگیهایمان را پنهان کردیم
تا دیگران نفهمند و غم و غصّه نخورند
ما را ببخش، امّا من دوستت داریم
و ما به اندازه همه زندگی که به ما بخشیدی، دوستت داریم.
پدر عزیزتر از جان!
قاب عکست از آن بالا به ما لبخند می زند.
می گویم: خدا جان!
اجازه بده که فقط یکبار دیگر صدایش را بشنوم
و یک بار دیگر او را در آغوش بگیریم.
و تو باز صدایمان می کنی
و باز هم صبوری می خواهی
باشد عزتم بازهم صبر می کنیم…
روحت شاد یادت گرامی