ای آشنای غریب، ای عصمت هشتم، ای غریب الغربا، ای شمس الشموس و ای مولای من! کوچه های نیشابور، هنوز بوی کلام عطرآگین تو را دارد.
هر روز که خورشید خراسان، سینه ریز زرینش را از شوق می درد و انبوه دانه های طلایی اش از فراز آسمان بر حَرَمت می پاشد، کبوتر دل، بهانه کنان به سوی حرم تو پر می کشد و به سوی دانه های مِهری می رود که برایش می پاشی.
دستم را می گذارم روی مرزی ترین نقطه وجودم، یک حس گمشده، آهسته شروع می کند به جوانه زدن…
سلام می کنم، چشمم مست تماشای گنبد طلایت می شود…
بو می کشم تا ریه هایم پر شود از عطر حضور نگاه مهربان امام رضا (ع) و احساس تازگی، اندیشه های خسته ام را فرا می گیرد… زیر لب زمزمه می کنم یا ضامن آهو یا غریب الغربا حواست به من هست؟
یا امام رضا(ع)
دلم را جا گذاشته ام در حرمت و گره اش زده ام به ضریح با صفایت …
امام رضـــــــــــا دعا کرده ام که اگر بناست که لطف کسی به ما برسد ،
خدا کند فقط از جانب شما برسد،
نخواه که منت بیگانه بر سرم باشد،خوش است خیر همیشه ازآشنا برسد.
از آستان تو ای امام رضا (ع)هرچه می رسد بی شک، بدون واسطه از محضرخدا
برسد… محمد کریمی