خنجر کین فرق عدالت را شکافت

سیاهی شب، گستره آسمان خاموش کوفه را در نوردیده، به انتظار سپیده‏ای که تاریخ را تا قیامت غصه ‏دار
می‏ کرد، ناباورانه کتاب زمان را ورق می‏ زد. از خانه ‏های نیرنگ، تنها فریاد سکوت به گوش زمان می‏ رسید. گویی همه کوفیان سر بر بالین غفلت ابدی نهاده بودند و خواب هزار رنگی‏ شان را نظاره می‏ کردند.

چشمان او همچون صاعقه‏ ای در دل یلدای شب می‏ درخشید.
آن شب در برق چشمان پر رمز و رازش، وصال معنا می‏ شد. سال‏های سال، غریبی، همنشین روزش بود. شهید سکوت شده بود و مُهر خاموشی بر لبانش نقش بسته بود.
تنها رازدار لحظه‏ های غُربتش، سینه تاریک چاه بود و خلوت نیمه شب‏های مبهوت نخلستان.
آن شب، سرنوشت حیات صبر رقم می‏ خورد.
دستان در، با التماس او را از رفتن بازداشتند، امّا او درنگ نکرد و پای بر خلوت کوچه گذارد. مرغان انتظار به سویش رفتند و همچون پروانه، گرد شمع وجودش چرخیدند و با بال‏های سرشار از خواهش و تمناشان، راه خدایی را بستند، ولی باز او درنگ نکرد.
از قدم‏ های باصلابتش، آوای رفتن به گوش می‏ رسید و از چشمان پر رمز و رازش، می‏ شد فهمید که منتظر زیارت خداست. در هیاهوی آن لحظه ‏های آسمانی، مسجد کوفه، مشتاق و بی‏قرار وصالش بود و محراب، تشنه چشم‏های بارانی و زمزمه‏ های ربانی‏اش.
علی آمد و از حنجر سکوت، آخرین اذان سرخ را تا اوج عروج پرواز داد و در محراب محبوب، به نماز با معشوق قیام کرد. لحظه ‏ای بعد، سر بر آستان دوست گذاشت تا خویش را تا ابد، رستگار سازد و زمانه را داغدار. فرق عدالت با خنجر کین شکافت.
لباس احرام خورشید، رنگ خون گرفت و زمین و زمان، فریاد بی‏ کسی سر داد و اشک ماتم فرشتگان از سینه آسمان بر زمین فرو چکید.
مرغ جان او که غایت آفرینش بود، از ورای مظلومیتی سرد و سنگین، رها شد و عالم و آدم را در غمگنانه‏ترین مصیبت فرو بُرد.
ملیحه عابدینی

قبلی «
بعدی »

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

آخرین دیدگاه‌ها

ورزشی

<script src="https://trustseal.e-rasaneh.ir/trustseal.js"></script> <script>eRasaneh_Trustseal(86051, false);</script>