سلام بر مادری که همه چیز را بخشید

«مادری که چهار جوانش را داد … اما داغ عباس را هیچ‌گاه نگفت».

در تاریخ، نام‌هایی هست که تا شنیده می‌شود، دل می‌لرزد… یکی از آنها ام‌البنین(س) است؛ مادری که خدا دلش را از جنس صبر آفرید و اشکش را از جنس سکوت.

می‌گویند روزی که از خبر کربلا رسید، دلش آشوب بود… پاهایش می‌لرزید… اما تنها یک سؤال روی لب‌هایش نشست ، «حسین… از حسین برایم بگویید.» ، حتی نگفت عباس…

با اینکه قلبش می‌دانست داغ بزرگ تازه در راه است. اما مادر بود… و عشقش به حسین(ع) از خودش هم بزرگ‌تر.

وقتی شنید عباسش کنار علقمه افتاده، دستانش بریده، پیکرش قطعه‌قطعه، و آخرین نگاهش به سمت خیمه‌های حسین بوده… چیزی در دلش شکست که صدایش را هیچ‌کس نشنید.

اشک نریخت… فریاد نزد… فقط آرام گفت: «فدای حسین… فدای لب عطشانش.»

از آن روز، بقیع خانه دومش شد. با عصایی که در دست می‌لرزید، کنار قبرهای بی‌نشان می‌نشست و زیر لب می‌گفت: «ای مردم… برای من گریه نکنید… برای عباسم گریه کنید… برای مشک پاره‌پاره‌اش… برای چشم‌های خونی‌اش… برای پسرم که با دستِ بریده، باز هم شرمنده حسین بود…»

رحلت ام‌البنین یعنی فرو ریختن کوهی از صبر… مادری که چهار جوانش را داد اما داغ عباس تا آخرین لحظه نفس در گلویش ماند.

سلام بر او… بر مادری که همه چیزش را بخشید و تنها آرزویش این بود: حسین(ع) تنها نمانَد.

محمد کریمی

شرکت سیمان بنوید
قبلی «
بعدی »

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

آخرین دیدگاه‌ها

ورزشی

<script src="https://trustseal.e-rasaneh.ir/trustseal.js"></script> <script>eRasaneh_Trustseal(86051, false);</script>