او را می توان مرد زلال ورزش باستانی نام برد . جوانی نیک سیرت که حضورش در هر زورخانه ای نشاط به همراه دارد .
مردیکه می توان تمام قلبش را در چشمانش دید بدون هیچ رنگ وریایی. قصه ی او همانند فرشتگانی است که برزمین فرود آمده اند تا در لباس یک انسان معمولی، خوب بودن، خوب ماندن وخوب زیستن را به من وتو بیاموزند.
کسانی که مصداق صداقتند و بودنشان در کنار انسانها را می توان لطفی دانست از حی لایزال و ما چه بسیار خرسندیم که چون کاوه را در کنار مان داریم.
ما که هرگاه او را می بینیم بسیار از او می آموزیم و ای کاش همه آنهایی که با این عزیز ورزش باستانی در ارتباطند قدر بودن درکنارش را بدانند .
کاوه از ورزشکاران زورخانه های شهرری است که منتظر دعوت نمی ماند و خودش می رود، سر خم می کند، وارد می شود، لباس می پوشد، بر خاک مقدس زورخانه بوسه می زند و بدون کبر و ریا ورزش می کند .
برای این هم ورزش نمی کند که به واسطه ورزشکار بودنش به دیگران فخر بفروشد او ورزش می کند تا جسم و جانش در خدمت ورزش باستانی باشد اما دراین مسیر صداقتش را هم خرج می کند تا آنچه که در فضای معنوی زورخانه پراکند ه است با تمام وجود در درون خود ذوب کند.
او می گوید: وقتی به زورخانه می آیم حس و حالم تغییر می کند. اینجا شرایطش با جاهای دیگر متفاوت است .
وی ادامه می دهد : ترجیح می دهم بیشتر در زورخانه وقت صرف کنم تا در جایی دیگر .
کاوه می گوید: کافی است یکبار با تمام وجودت خودرا به ورزش باستانی بسپاری آن وقت روحت را به جایی می برد که دیگر نمی خواهیم از آن دل بکنی . او می گوید : همه این اتفاقات به خاطر ائمه اطهار(ع) است.
اینجا خانه مولای متقیان است او هم انسانهای پاک وبی آلایش را شناسایی می کند و برای همیشه پیش خود نگاه می دارد .
کاوه ادامه می دهد : ای کاش همه مردم می توانستند با این فضا آشنا شوند آن وقت صحت گفته های مرا تایید می کردند البته این به این معنی نیست که همه ورزشکاران پاک باشند چرا که باستانی کار واقعی بودن هم لیاقت می خواهد و باید بسیاری از مسائل توسط ورزشکارانش رعایت شود . او معتقد است هرکس می تواند دراین مکان ورزش کند اما باستانی کار نمی شود .
چون باستانی کار شدن شرایطی دارد که هر کس را توان انجام آن نیست .