در این جهان پهناور برخی اسمها جاودانه شدهاند. از میان شمشیرها ذوالفقار، از میان گوهرها کوه نور، از میان گلها یاس، از میان زورمندان رستم، از میان فداکاران آرش و از میان پهلوانان، تختی جاودانه شدهاست. راستی راز این شهرت و نامآوری و جاودانگی چیست؟ چرا از میان پهلوانان بسیاری که در این دیار خوش درخشیدند، نام تختی جاودانه شد؟ چه چیز در جوهر وجود این مرد موج میزد که او را این چنین نامآور ساخت؟ او چه بود و که بود که شایسته چنین ارزش و اعتبار و شهرتی گردید؟
باید شخصیت و کردار جهان پهلوان تختی را به خوبی کاوید تا شاید این راز معلوم و مکشوف شود. آیا این سر در این است که او بر اریکه قهرمانی تکیه زد؟ آیا این راز در صفات پهلوانی او نهفته است؟ آیا مردمی بودن تختی، چنین آوازهای به او بخشیده است؟ آنچه مهم است این که بسیاری دیگر بودهاند که مدال قهرمانی را به گردن آویختند و پا بر سکوی پهلوانی نهادند، بسیاری بودند که از دل مردم برخاستند و در میان آنان زیستند، بسیاری بودند که آیینه تمام نمای پهلوانی بودند ولی نامشان جاودانه نشد. پس «جهان پهلوان تختی» از کدامین صفت و ویژگی برخوردار بود که دیگران فاقد آن بودهاند؟ نگاهی گذرا به زندگی این جهان پهلوان حاکی از آن است که او به طور یکجا و یکپارچه از تمام این صفات و خصوصیات برخوردار بود. مقاله حاضر بیانگر ویژگیهای گوناگون جهان پهلوان تختی است.
مهمترین و برجستهترین ویژگی او تلاش بیوقفهاش برای دستیابی به مقام قهرمانی است. او اراده کرده بود که نام عزیز ایران را بر رفیعترین سکوهای قهرمانی بنشاند و نشاند اما آنچه قهرمانی او را شیرین و گوارا کرد خصیصه وطن دوستی او بود.
او به راستی مردی وطن دوست و عاشق ایران بود. او قهرمانی و کشتی را دوست میداشت، اما قهرمانی ایران را دوستتر میداشت.
همین انگیزه موجب میشد که با جرأت و شجاعت مثالزدنی در برابر رقیبان ظاهر شود. دیگر خصوصیت او که موجب شد در اعماق دل تودههای مردم نفوذ کند و زنده بماند، این بود که از دل مردم برخاست و همواره مردمی ماند. او هرگز اسیر شهرت و آوازه خود نشد.
تختی قهرمان، همان کسی بود که در روزهای گمنامی در محلههای جنوب شهر تهران با همان خصوصیات و با همان رفتارهای مهربانانه و دوست داشتنی زندگی میکرد. مردمی بودن تختی با ویژگی دیگری درآمیخت و او را بیش از پیش محبوب دلها ساخت.
او به راستی جوانمرد بود. هیچ کس نشانهای از نامردی و نامردمی و علامتی از خیانت و بیوفایی در او سراغ نداشت. او اهل مروت و مردانگی بود، اهل کمک به نیازمندان و یاریگر مستمندان بود. او هیچ چیز را برای خود نمیخواست.
حتی مقام قهرمانیش را با تمام دل و جان نثار میهن خود و مردم میهن خود میکرد. شاید از همین رو بود که هیچ کس به او حسادت نمیکرد و هرگاه پای بر سکوی قهرمانی مینهاد همه مردم به راستی احساس موفقیت و غرور و سربلندی میکردند. وقتی تخaتی از سکوی قهرمانی بالا میرفت، گویی همه مردم ایران پلههای قهرمانی را میپیمودند و به اوج موفقیت دست مییافتند. از دیگر ویژگیهای تختی این بود که در اوج پرواز در آسمان ورزش، مسائل اجتماعی و سیاسی جامعه آن روز را فراموش نمیکرد. او به خوبی توانست اعتبار ورزشی خود را در خدمت مبارزات و موضعگیریهای سیاسی قرار دهد و به نفع حرکتهای مبارزه طلبانه مردمی که با حکومت ظلم و ستم مقابله میکردند، عمل کند. تختی مشکلات سیاسی و اجتماعی آن روز را به دست فراموشی نسپرد، بلکه همچون یک رجل سیاسی پا به میدان سیاست نهاد و عجیب بود که رژیم ستمشاهی در حالی که برای اثبات قدرت و اقتدار خود به چنان پهلوانی نیازمند بود و قهرمانیهای او را به حساب خود میگذاشت، موضعگیریهای سیاسی تختی را تاب نیاورد و دست به ایجاد محدودیتها و ممنوعیتها در پیش پای او زد. مقابله سیاسی تختی با رژیم، چهرهای دیگر از او ساخت، چهرهای که هم در آسمان ورزش میدرخشید و هم در آسمان اخلاق جلوهگری میکرد و هم در میدان سیاست نامآور شد. برای همین بود که وقتی تختی در حادثهای شگفتانگیز دیده از جهان فرو بست، طوفان خشم مردم علیه رژیم خروشیدن گرفت و موجی از مبارزه جویی سراسر ایران را فراگرفت.
شاید مهمترین درسی که میتوان از تختی آموخت اینکه میتوان همچون او قهرمان میدانهای مختلف بود. میتوان از او آموخت که سیاسی بودن، هیچ منافاتی با ورزشکار بودن، و ورزشکار بودن هیچ منافاتی با مردمی بودن ندارد بلکه آن کس در اعماق این جامعه رسوخ و نفوذ مییابد که دارای همه این ویژگیها باشد.
محمد کریمی