به سفره افطار خیره شده ام.
به کاسه ی شله زرد که با دارچین روی آن نوشته اند یا علی (ع).
به بشقاب رنگین ، نان و پنیر و سبزی و ظرفی پر از آش رشته که با کشک و زعفران تفت داده و تزیین شده و به استکان چای.خدایا این همه نعمت را چگونه شکرگزار باشم؟
من در هر برگ این سبزی ها، در میان شاهی وتره و این تربچه ها دستان پر مهری را می بینم که عاشقانه بوته ها را پاییده اند.
به نور آفتاب ،آب،خاک و هوایی که ذره ذره به خورد این سبزی ها، رفته فکر می کنم که قرار است سهم من باشند و به آخرین شبی که سبزی ها مهمان آن باغچه بودند،شاید در خانه ای قدیمی با تیرهایی در سقف و ایوانی که مهتاب و بوی عطر خوش سبزی ها را با هم پیشکش آن آدم های زحمتکش کرد تا خستگی روز از تن شان به در رود.
تو بگو چند ذره نور و عاطفه در این برگ ریحان پنهان است؟ دانه های برنج این شله زرد وام دار مهر چند زن و کدام شالیزار است؟فکرش را بکن آفتاب وآب و خاک سیصد سال پیش در دانه های خوش طعم وبوی دارچین صبر کرده تا امروز گوشه ای از سلولهای تن مرا بسازد.
عرق چند گل سرخ، گلاب شد تا قطره هایی از آن این شله زرد را معطر کند؟روی بادام های کدام درخت نام من نوشته شده بود؟
من خوشه های زرد گندم را در این قرص نان به وضوح می بینم. روزی در آن مزرعه در باد می رقصیدند و موج دستان دخترکان زیبای روستایی که در میان آن گندم زار بازی می کردند را حس می کنم.
به بشقاب رنگین خرما نگاه می کنم که شیره ی خاک خطه ی گرم جنوب را با صبر دستان آن مرد آفتاب سوخته در خود جای داده است تا کامم را شیرین کند و به نخل مقاوم این اولین درختی که در کودکی شناختمش فکر می کنم و به بوته های چای و دشت های باران خورده ای که دانه های این آش را در خود پرورانده اند.
کاش می دانستم این چند دانه نمک سفید از کدام دریا ،کدام کوه به این سفره رسیده .
بگو موج صدای کدام شبان آن گاو را به علفزار هی کرد تا پر شیر شود و این تکه پنیر قسمت من باشد؟
یا علی تو به خدای روزی دهنده بگو که بیش از این چشمم را بینا و زبانم را شکر گزار کند.
اللهم صل علی محمد و آل محمد