یا امام رضا(ع)….
به کوی تو هر جا که پا می گذارم
همان جا دل خویش جا می گذارم
مبادا برانی که با صد امید
قدم در حریم شما می گذارم…
یا امام دوباره سخن از سفراست و مشهد وگنبد طلا،دوباره باب الجواد و راز و نیاز…
دوباره ،رخصت پهلوان ،رخصت می خواد از غریب الغربا …
دوباره بانی سفر دستش را می گذارد روی مرزی ترین نقطه وجودش و یک حس گمشده آهسته شروع
می کند به جوانه زدن…
سلام می کند، چشم می بندد ،مست تماشای گنبد طلا می شود…
بو می کشد تا ریه هایش پر شود از عطر حضور نگاه مهربان امام رضا و احساس تازگی،
اندیشه های خسته ات را فرا می گیرد…
زیر لب زمزمه می کند یا ضامن آهو یا غریب الغربا حواست به من هست؟
حواست به ما است ؟حواست به پیرغلامان و پیران زورخانه ها همانا که دلشان را در سفر قبلی جا گذاشتند در حرمت هست، همانها که دلشان را در حرمت گره زدند به ضریحت امام رضا…
یا امام رضا ،رخصت پهلوان و حاج مهدی بنویدی دوباره بانی شده اند و می بینند عاشقانت را ؛اشک های زائرانت را که مشتاق دوباره دیداربا بارگاهت هستند .
ثانیه شماری می کنند تا دوباره لباس خدمت بپوشند تا کوله بار سفر بربندند.
آنها همه ی دارایی شان را به تو بدهکارند.
می دانم جوادت را دوست داری، بانی شده ایم برای سفر دوباره هنرمندان و ورزشکاران،
جان جوادت آقا جواز این سفر را امضا کن… اى ضامن آهو تو حاجت این پیران اهل دل را اجابت کن.
ای آشنای غریب، ای عصمت هشتم، ای غریب الغربا، ای شمس الشموس و ای مولای من!
کوچه های مشهد مقدس، هنوز بوی کلام عطرآگین تو را دارد. هر روز که خورشید خراسان، سینه ریز زرینش را از شوق می درد و انبوه دانه های طلایی اش از فراز آسمان بر حَرَمت می پاشد، کبوتر دل، بهانه کنان به سوی حرم تو پر می کشد و به سوی دانه های مِهری می رود که برایش می پاشی.
باردیگر جواز ورود ما را امضا کن.
باردیگر به بانیان برپایی سفر زیارتی مشهد فرصتی دوباره ببخش تا میزبان عاشقانت شوند.
رخصت پهلوان درپی پیوند عشاق توست.
محمد کریمی